دنیای فوتبال:این که زوج «صمد مرفاوی و روته مولر» هواداران امیر قلعه و تمام برکنار شدگان آبی را به هلهله وادارد که ببین«صد» را با «چهل» عوض کردند و قهرمان را با ضدقهرمان، دردی را دوا نمیکند. حتی مخالفان امیر نیز از این انتصاب میترسند.
مدیریت کلان استقلال چه باید میکرد؟ به کجا باید پناه میبرد؟ کرکسها را نمیدیدی که بر بام استقلال نشسته بودند و دنبال جنازهای میگشتند که جیبهایش را بزنند؟! آی کرکسها... کرکسها... خدایا پسران برگزیدهات را» از گزند کرکسها دور بدار. آیا واعظ آشتیانی، کرکسها را میبیند؟ این سختترین سوال جهان است!
استقلال در بد مخمصهای گرفتار است. سنگربندی و تقابل «واعظ و امیر قلعه» به نقطهای رسیده که بسیار مبهم و مهآلود است. بخشی از نبرد رسانهای آن دو را در 90 پنجشنبه شب دیدیم. امیر قلعهنویی دهانش را باز کرد و چشمهایش را بست یا به عبارتی دیگر چشمهایش را بست و دهانش را گشود. هواداران او که مشغول پیاده کردن نقشهای استراتژیک بودند تا در آخرین بازی برون مرزی استقلال، واعظ و امیر را در حاشیه خلیجفارس به آشتی برنامهریزی شدهای میهمان کنند حالا دیگر مطمئن شدهاند که کاتیوشاها شلیک شده و امیدی به توبه و استغفار و ندامت و بوسه نیست.
امیر که گپ و گفتهایش با باشگاه خبرنگاران جوان، مصاحبهای خام، پر از دستاندازهای ادبی و همراه با استراتژی بغرنجی در کوبیدن مشاوران جوان واعظ بود حالا دیگر مطمئن است که سنگر پسران آبی را از دست داده است؛«آشتی، بیآشتی.» خلاص. تو میروی. تو حتما باید بروی. دیدار به قیامت عزیزم!
روی دیگر سکه
آدمهای نزدیک به مراکز تصمیمگیری استقلال از مدتها پیش مطمئن بودند که این دو به یک نقطه تلاقی نمیرسند. آنها میدانستند که امیر به همین زودیها به سیم آخر خواهد زد. خوب شد امیر بعضی اتهامهایی را که از سر کینه گاهی به بعضی از مشاوران واعظ میزند در آن مصاحبه شفاهی نزد. خوب شد واعظ هم خویشتنداری کرد و همه پتههای نزدیکان امیر را روی آب نریخت، در آن صورت هفتتیرکشیها به بدجایی میرسید. به آچمز، به سنگرهای بیبوسه ابدی، به کینخواهیهای لجام گسیخته.
چشم سوم
وقتی مهلت پایان یافت و پا در میانی جمعی از واسطهها و ایجنتها و نامداران فوتبال- به ویژه آدمهای خلیجنشین- به جایی نرسید و شلیکها آغاز شد استقلال باید هم آستین بالا میزد و سراغ رهبر فصل آیندهاش میگشت. اینها شایعات مضحکی بود که برخی از افراد منتسب به قلعهنویی پخش میکردند و تبدیل به smsهای نیمه محرمانه میگشت که «کار واعظ» تمام است. همین امشب انصاری جایگزین واعظ میشود. نه اینها عبث بود. لابی امیر قلعه هنوز در نظام سیاسی کشور به آن حد قوی نیست که با چرخیدن زبان او، مهرههای مدیریتی خود را بسوزاند. واعظ رفتنی نبود. Smsها مضحک بود. روی آتش، کباب داشت میسوخت.
چشم دوم
استقلال آب اگر در دست داشت لیوان را زمین گذاشته بود و دنبال جانشین امیر قلعه میگشت. ماجرا دو رو داشت. گروهی فرت و فرت اسامی مربیان خارجی را از بقچهشان در میآوردند و در ویدئو کنفرانسها وصلش میکردند به حوزه مدیریتی باشگاه استقلال، تا جایگزین امیر، نامی باشد که مو بر تن جامعه فوتبال سیخ کند. نام مربیان بزرگ ردیف شد. دلالها و دلالکها خود را خفه میکردند تا از این خوان یغما، غرامتی ببرند. رقمها وحشتناک سیر صعودی داشت. این همان چیزی بود که دل واعظ را زد. فهمید که غرامتچیها بدجور کیسه دوختهاند. آنها واعظ را خسته کردند و گرنه مصلحت سیاسی! باشگاه در این بود که کسی را جایگزین امیر کند که در وهله اول شهرت جهانی داشته باشد و پوز دشمنانش را به خاک بمالد. «استراتژی نامهای گنده» اما جواب نداد، واعظ که گفته میشود نسبت به ریالهای خزانه، حساس و حتی ناخن خشک است فهمید که مربی خارجی، تلفات غریبی دارد. کرکسها دهان باز کرده و در پشت بام باشگاه خمیازه میکشیدند. واعظ از این شگردهای سیاسی- اقتصادی خسته شد. دل به این خوش کرد که مربی جوان و سالم ایرانی بیاورد که پیشینهای آبی داشته باشد و یک تئوریسین نامدار خارجی بگذارد تنگ مربی جوانش و بگوید شما را به خدا میسپارم. بتازید ونگران نباشید.
لطفا درخصوص این خبر نظر دهید
برای دیدن بقیه اخبار در قسمت آخرین
اخبارازدنیای فوتبال روی خبر مربوطه کلیک کنید