فوتبال روز:در ویژهنامه نوروزی یکی از مجلات ورزشی، بخش عمدهای از مطالب اختصاص دارد به نوشتههایی طنز درباره افشین قطبی و وعدههایی که داده و عملی نشده است. البته مسلما متریال این مطالب طنز، اتفاقاتی هستند که واقعا رخ داده است. مثلا سه باخت پیدر پی تیمملی در بازیهای دوستانه که گویا دوستان رکوردش را به نام قطبی ثبت کردهاند.
فکر کردهاید چرا طنزنویسان و روزنامهنگاران، چیزی درباره رکورد آقای قلعهنویی در بازیهای آسیایی-هشت بازی بدون برد- چیزی نمینویسند؟ آن هم ژنرال فروتنی که معتقد است اگر مربی تیمملی بود، مثل آب خوردن میرفتیم جامجهانی.
یکی از سایتها که ید طولایی در نقد و افشای قطبی دارد و از همین حالا، پروژه فرار دوم قطبی را کلید زده، ناراحت است که چرا طرفداران قطبی، به منتقدانش حمله میکنند.
قطبی مثل هر آدم دیگر، مثل هر مربی فوتبالی، باید نقد بشود. اما نمیشود از این سوال گذشت و به آن فکر نکرد که منتقدان چه کسانی هستند، خاستگاهشان کجاست و آلترناتیوهایی که مطرح میکنند، چه کسانی هستند. مثلا همان سایت، همیشه در کنار کوبیدن قطبی، دستیار شکست خوردهاش را قرار داده است و پای مقایسه را وسط کشیده و موفقیت قطبی و قهرمانیاش را به پای حمید استیلی نوشته است. با چنین شکل نقدی، نباید دربارهمنتقدان و سرچشمهبعضا گلآلودشان نوشت؟
باز برگردیم به ویژهنامه نوروزی آن مجله ورزشی که در صفحات ویژهای به تیم بشیکتاش و رکورد فوقالعاده مصطفی دنیزلی در این تیم اشاره میکند.
مصطفی دنیزلی همان مربیای است که چند سال پیش در ایران بود و بدون کوچکترین موفقیتی ایران را ترک کرد و القابی نظیر سیاهکار و مربی بیمشتری و تمام شده را،از سوی ما دریافت کرد.
و خب این قصه سر درازی دارد. شکست بلاژویچ، رکورد ایویچ با آن شکست هفت بر یک و تراژدی برانکو در جامجهانی 2006. مربیانی که در این جغرافیا شکست خوردند و وقتی به جاهای دیگر رفتند، موفق شدند و تازه با تاخیری چند ساله، ما در اینجا حسرتشان را خوردهایم. همان بازیکنانی که برای رفتن ایویچ لحظهشماری میکردند، بعدا شدند حسرتخوارهای بزرگترین مربی خارجیای که به ایران آمد.
در تمام این سالها، مربیان زیادی رفتند و جایگاهشان را از دست دادند اما منتقدان همیشه در موقعیت ثابتشان باقی ماندند. سوال پیش میآید که دلیل در جا زدن فوتبال ایران چیست؟ مربیانی که با کوچکترین شکست در میان هجمه و هلهله چمدانشان را بستند یا منتقدانی که حضور همیشگی در جو فوتبال ایران دارند؟ تا به حال هیچکس نگاهی به این منتقدان همیشگی ننداخته که خودشان کجا هستند و سطح کارنامهشان کجا. شاید حلقه مفقوده برای رشد فوتبال ایران، منتقدان همیشگیاش باشد. شاید خانهتکانی فوتبال ایران باید از پناهگاه گویا امن منتقدان آغاز بشود.
اول بهتر است نگاهی بیندازیم به اعضای کمیته فنی که قرار است وضعیت فنی تیمملی را رصد کنند و نقد کنند و باعث پیشرفت سرمربی و کادر فنی تیمملی بشوند.
هومن افاضلی که زمانی روزمه کاری قطبی را زیر سوال میبرد و همکاری با وربیک و هدینگ را بیارزش میدانست، مهمترین فعالیتش در فوتبال دستیاری علی دایی در تیمیست که از 6 بازی 5 امتیاز گرفت.
محمود یاوری که انرژی زیادی گذاشت تا یک معذرتخواهی از قطبی بگیرد، تیمش شاهین بوشهر در آستانه سقوط به دسته اول است و البته مسلما به رسم مالوف مربیان ایرانی، تقصیر را متوجه کادر فنی قبلی میداند. جالب اینکه از دید یاوری، مقصر نرفتن تیمملی به جامجهانی افشین قطبی است؛ یعنی کسی که فقط سه بازی سرمربی تیمملی بوده است.
بیژن ذولفقارنسب هم بعد از قهرمان کردن سایپا در سال 74 تا امروز با اینکه همیشه روی نیمکت سرمربیگری تیمهای مختلف بوده، هیچوقت موفقیتی به دست نیاورده است.
لازم است کارنامه باقی منتقدان فعال هم بازگشایی بشود؟ یا بردن نامها و اتکا و اعتماد به حافظه مخاطبان کافیست؟ خداداد عزیزی، امیر قلعهنویی، فرشاد پیوس، محمد مایلیکهن و ... تمام منتقدان امروزی قطبی و منتقدان دیروزی استانکو، ایویچ، بلاژویچ،دنیزلی، برانکو و ... هستند که همچنان موقعیت ثابت خودشان را به عنوان منتقد و مدعی، حفظ کردهاند.
اما از یک حقیقت هم نمیشود گذشت. بخش عمدهای از موفقیت تیمملی در سیسال اخیر، با حضور مربیان سنتی ایرانی روی نیمکت تیمملی اتفاق افتاده است. دو قهرمانی در بازیهای آسیایی با پروین و پورحیدری، سومی در جام ملتها با مایلیکهن و زدن شش گل به کرهجنوبی، بخشی از موفقیت مربیان سنتی ایرانیست البته در کنار شکستها و ناکامیهای بیشمارشان. موفقیتی که به جز برانکو، هرگز نصیب سرمربی مدرن دیگری نشد و باقی مربیان بزرگ همگی با تجربه و چشیدن طعم تلخی ناکامی ایران را ترک کردند. اتفاقی که احتمالا در انتظار قطبی یا جانشینان احتمالیاش- تریم یا تروسیه- خواهد بود.
پس واقعا برای نتیجه گرفتن فوتبال ایرانی چه باید کرد؟
سالها پیش آرتور رمبو شاعر جوان فرانسوی نوشت: باید یکسره مدرن شد. اما این بیشک نمیتواند نسخه شفابخشی برای فوتبال ایرانی باشد. شاید باید جمله رمبو را برعکس کرد. باید یکسره سنتی شد. باید جمله رمبو غربی را حذف کرد و از یاد برد و رفت سراغ جمله درخشان هموطن حماسهآفرینمان خداداد عزیزی که با استفاده از سروده مولانا معتقد است هرکسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش؛ و این روزگار وصل آنطور که خداداد تعریف میکند کنار گذاشتن اتومبیل- به عنوان یک سیستم غربی- و سوار قاطر شدن- به عنوان یک نیروی طبیعی خدادادی- است.
محتوای افشین قطبی مثل دنیزلی و برانکو و دیگران با فرم عمیقا سنتی فوتبال ایران جور در نمیآید و نتیجهاش چیزی به جز شکست نیست. شاید باید کسی بیاید و در محیطی کاملا امن، بدون احتیاج به لفاظیهای فوتبال مدرن و پازل تاکتیکی، به فوتبال علیاصغری عمر و حیات دوبارهای بدهد تا بازیکنان تو زمین غیرتی بدوند و توپ را بکنند توی گل.
واقعا اگر کاریزمای کارسازی را سراغ دارید که بتواند آقای بولتون و آقایان اوساسانو را زیر سلطه جملاتی نظیر برو توپو بکن تو گل، بگیرد را معرفی کنید و این فوتبال نگران را از درد و رنج نجات دهید.
منبع:سایت گل
شما میتوانید از آدرس زیر وارد صفحه اصلی
سایت شوید: www.footballrooz.com