فوتبال روز:موفقیت خیره کننده در پرسپولیس، احتمالا مشروعیت تازهای برای علی دایی به وجود آورده تا بتواند گلایههایش در مورد حضور در تیم ملی را با مردم در میان بگذارد.
۱)شهریار فوتبال ایران، اگر هشت یا 10 ماه پیش لب به درد دل میگشود و بحث مطالباتش از مسوولان فدراسیون را پیش میکشید، به احتمال فراوان با عدم استقبال عمومی مواجه میشد و در فضای ناشی از عصبانیت آن روزها، نمیتوانست پایگاهی برای هضم شکایتهایش در دل توده بیابد. با این همه، حضور موفقیتآمیز در پرسپولیس و به ویژه فتح داربی در کنار ناکامی افشین قطبی در تیمملی، امروز این اجازه را به علی دایی که تصمیم گرفته بود تا ابد سکوت کند داده است که به صراحت و با زبانی تند علیه دستاندرکاران فدراسیون فوتبال سخن بگوید و ظلمهایی که در سمت سرمربیگری تیمملی بر او رفته شرح بدهد. آنچه در این میان از همه بیشتر اهمیت دارد اما، نه زبان به شکوه گشودن دایی، که نوع عملکرد فدراسیون در قبال کادرهای فنی تیمهای ملی است؛ آنجا که دل گویههای دایی پهلو به پهلوی ادعاهای قلعهنویی میزند و البته شباهت اعجاببرانگیزی با سرنوشت کنونی غلامحسین پیروانی دارد. آیا فدراسیون کنونی فوتبال، مدیریت کارآمدی در مورد تیمهای ملی اعمال میکند؟ اینطور به نظر نمیرسد.
2)تصادفی نیست که ادبیات این روزهای علی دایی، امیر قلعهنویی و غلام پیروانی این اندازه به یکدیگر شبیه است و البته تصادفی نخواهد بود اگر ادعاهای فردای افشین قطبی نیز در همین راستا قرار بگیرد. برآیند گلایههای مربیان اخیر تیمهای ملی، آن است که مجموعه متولی فوتبال در ایران، متاسفانه نتوانسته رابطه خوبی با مربیان تیمهای ملیاش داشته باشد. مدیریت این تیمها، فقط آن نیست که کسی سرمربی را مشخص کند و بعد به محض روبهرو شدن با اولین تنگناها، با برکناری او فشار را از روی خودش بردارد. متاسفانه در نمونههای اخیر، تقریبا همه پروسه تعامل فدراسیون با این سرمربیان غلط بوده است. در مرحله گزینش، امیر قلعهنویی و علی دایی در حالی روی نیمکت داغ تیمملی نشستند که بسیاری از کارشناسان و منتقدان عقیده داشتند سن و تجربه آنان برای تصدی چنین مقامی خیلی کم است. هر دو نفر در فضایی احساساتگرایانه و تنها پس از کسب یک عنوان قهرمانی در لیگ برتر شانس حضور در راس کادر فنی تیم ملی را پیدا کردند. حتی در مورد قطبی هم مقاومت کارشناسان ملموس بود. قهرمان لیگ هفتم حرفهای، در لیگ هشتم با پرسپولیس روزهای خوبی را سپری نکرده بود و خروج عجیبش از ایران به انضمام بدون مشتری ماندنش در دوبی، باعث میشد رزومه او برای رسیدن به این پست به اندازه کافی پربار به نظر نرسد. ناگفته نماند غلامحسین پیروانی نیز در حالی به سرمربیگری تیم امید دست پیدا کرد که مسوولان کمیته ملی المپیک سخت در آرزوی استخدام مربی بزرگ خارجی بودند. با این توضیحات پرواضح است که دیوار ارتباطات فدراسیون با مربیان تیمملی، از همان خشت اول کج بوده و آقایان حتی در مرحله انتخاب هم متاسفانه عملکرد جالبی نداشتهاند. چنین سوءمدیریتی در بقیه مسیر هم ادامه داشته است. آنجا که باید حمایت صورت میگرفته، از این امر غفلت شده و آنجا که هشدار و زنهار میتوانسته کارگشا باشد، بیتفاوتی جایش را گرفته است. از همه اینها بدتر، زمانی است که ناکامی حاصل میشد و جو منفی علیه سرمربی تیمملی شکل میگرفت. اینجا بود که جامعه فوتبال میتوانست شاهد «فرار تاریخی» مسوولان محترم باشد؛ دوستان فرصتطلبی که با قربانی کردن کادر فنی به سرعت نفسی به راحتی میکشیدند و ادامه حیاتشان را تضمین میکردند! آیا این است وظیفه یک فدراسیون در قبال تیمهای ملیاش؟!
3) امروز شاکی علی دایی است و فدراسیون فوتبال روی صندلی متهم ردیف اول نشسته است؛ درست همان جایی که قلعهنویی و پیروانی هم به آن تبعید شده بود و احتمالا فردا هم در قبال قطبی روی آن خواهد نشست. این سزای مجموعهای است که مطلق هیچ تصور دقیقی از وظایف و تکالیف خود ندارد و به مهمترین و پیش پاافتادهترین تعهداتش توجهی ندارد. گوشهای ما همچنان منتظرند تا فردا که قطبی برکنار میشود، گلایههای مشابهی در مورد عدم برگزاری اردوهای مناسب، اختلاف نظر در مجموعه مدیریتی فدراسیون و عدم حمایت در مواقع اضطراری بشنوند. تا سوء مدیریت هست، در روی همین پاشنه میچرخد و انگار گریزی از صدبار گزیده شدن از یک سوراخ وجود ندارد...!
منبع:روزنامه گل
شما میتوانید از آدرس زیر وارد صفحه اصلی
سایت شوید: www.footballrooz.com