فوتبال روز

آخرین اخبار فوتبال ایران،لیگ برتر،دسته یک،پرسپولیس،استقلال،عناوین روزنامه های ورزشی،حاشیه های فوتبال،فوتبال دنیا،جدول لیگ برتر

فوتبال روز

آخرین اخبار فوتبال ایران،لیگ برتر،دسته یک،پرسپولیس،استقلال،عناوین روزنامه های ورزشی،حاشیه های فوتبال،فوتبال دنیا،جدول لیگ برتر

گفت‌وگوی مفصل با کریم باقری خوش اخلاق‌ترین فوتبالیست دهه ایران

 

فوتبال روز:کریم باقری شب گذشته به عنوان خوش‌اخلاق‌ترین فوتبالیست دهه گذشته فوتبال ایران انتخاب شد. آنچه که می‌خوانید گفت‌وگویی با این اسطوره پرسپولیس و فوتبال ایران است که در آن به بخش‌هایی ناگفته از زندگی خود می‌پردازد.

 

این گفت‌وگوی بلند و خواندنی راهی برای اینکه کریم را بهتر بشناسید و رازهای توفیق بی‌پایان او را در فوتبال ایران دربیابید. فوتبالیستی که همه عقیده دارند با شخصیت بزرگش تبدیل به مرد بی‌جانشین شده است. او در آستانه ورود به دهه پنجم زندگی بی‌پیرایه و سرحال به سوالاتی پاسخ داده که قبلا کمتر در مقابل پاسخگویی به آن قرار گرفته بود. حوصله کنید این مصاحبه مفصل را تا انتها بخوانید، مصاحبه‌ای از آقای فوتبال ایران کریم باقری 

من مسئول نان بودم 

ما نمی‌خواهیم گفت‌وگویمان با شما صرفاً ورزشی باشد، البته ناگزیر وارد آن می‌شویم. مثل همین الان که داشتید از زمانی صحبت می‌کردید که در صف مجله دنیای ورزش می‌ایستادید و خوب است از اینجا آغاز کنیم. البته قبل از آن بگذارید از یک بحث کلی شروع کنم. اتفاقاتی که در حوزه زندگی یک آدم می‌افتد خیلی به دوران کودکی‌اش مربوط می‌شود و نگاهی که از آن موقع به زندگی پیدا کرده است. مثل اینکه اتفاقاتی که در زندگی شما افتاده و حالا رسیده‌اید به اینجا خیلی مدل زندگی شما را تغییر نداده درست است؟

تغییر حتماً ایجاد شده اما آنطور نبود که خیلی زیاد باشد. مسلماً آدم هر چقدر در زندگیش به جلو حرکت می‌کند تنوع در زندگیش ایجاد می‌شود.

*منظورم این اتفاقات طبیعی نبود، بلکه منظورم است که بعضی‌ها وقتی پولدار و مشهور می‌شوند به قولی کن فیکون می‌شوند.

نه. نه. من خوشبختانه این حالت را نداشتم. چیزی را که من مخصوصا از پدرم یاد گرفتم این است که زیاد به اینگونه مسائل توجه نداشته باشم. پدرم هم در زندگی درآمد خوبی داشت، اما همیشه ساده زندگی می‌کرد.

*آقاکریم شما متولد سال 52 هستید. فکر می‌کنم کسانی که در همان حدود متولد شد و سال‌های اول انقلاب و سال‌های جنگ را در کودکی‌شان تجربه کرده‌اند، فرق می‌کنند و انگار قدر زندگی را بیشتر می‌دانند. مثلا این صف و ایستادن در صف را همه‌مان تجربه کرده‌ایم.

* من در خانواده از همه کوچکتر بودم، بنابراین هر چه را که صفی بود من باید می‌رفتم می‌گرفتم؛ صف نان و یک موقعی هم صف نفت. در خانواده‌مان ما 5 برادر بودیم که همه‌مان هم ماشاءالله بخور بودیم و خوش اشتها یادم هست من 30 تا نان لواش می‌گرفتم، سنگک نان بربری هم می‌گرفتم و این همه نان همان روز تمام می‌شد. 

 

ماجرای مربی بوسنیایی 

*آقای چراغپور ماجرایی را تعریف می‌کرد، در مورد یک مربی بوسنیای که آمده بود برای تیم امید. بازیکنان به سمت دروازه شوت می‌کردند و او در حالی که پشت به آنها بود به صدای شوت زدن گوش می‌کرد و می‌گفت من از صدای پرتاب پا به سمت توپ، قدرتش را تشخیص می‌دهم. شما این ماجرا یادتان هست؟

بله. آن موقع من صبح‌ها که بیکار بودم، می‌رفتم تمرین شوت می‌کردم. آقا جلال هم یکی از مربیان تیم بود. می‌رفتم و با ایشان کاشته و تمرین شوت‌زنی می‌کردیم. همان موقع ما یک بازی با ارمنستان داشتیم که من از پشت یک ضربه کاشته شوت زدم که خورد به یکی از بازیکنان آنها که همان موقع حالش بد شد؛ طوری که از زمین بردندش بیرون.

*بله. آن مربی بوسینایی با همین گوش کردن به صدای شوت گفته بود که در تیم ملی ما فقط دو نفر از بازیکنان هستند که معلوم است در بچگی گوشت خورده‌اند، یکی‌شان شما بودی. آن موقع گوشت کوپنی بود و خیلی گیر نمی‌آمد. این ماجرا درست است؟ یعنی می‌شود با گوش کردن به صدای حرکت، چنین چیزی را فهمید؟‌

او این کار را می‌کرد.

*پس شما یک رفاه نسبی هم داشتید؟

رفاه آنگونه نبود، اما به هر حال داشتیم. پدرم راننده ماشین سنگین بود و غذای خوب را دوست داشت. ما در خانه حتما یک وعده غذای خوب داشتیم. خود ایشان هم بخور بود و از بغل ایشان ما هم خوب می‌خوردیم(خنده). ما همیشه یک وعده از غذایمان حتما باید آبگوشت می‌شد.

 

برادرم کتکم می زد! 

 *آن موقع‌ها، یعنی آن موقع که می‌رفتید در صف مجله دنیای ورزش می‌ایستادید، قهرمانتان چه کسی بود؟

 آن موقع که ما بچه بودیم، اینطور نبود که به ما بگویید الگوی شما چه کسی است. ما توی محله می‌رفتیم بازی می‌کردیم و مخصوصا وقتی که به آن زمین خاکی می‌رفتیم، دوست داشتیم انرژی‌مان تخلیه بشود و برود. هیچ کس مدنظرم نبود و اینطور نبود که بگویم فلانی را مدنظر دارم و دوست دارم مثل او بشوم. آن موقع اصلا چنین  چیزهایی نبود.

*منظورم فقط یک الگوی ورزشی نیست ...

کسی مدنظرم نبود. وقتی در دوره راهنمایی بودیم داداش بزرگم آمد و گفت تیم پتروشیمی دارد برای تیم جوانان خودش تست می‌گیرد و تیم انتخاب می‌کند. بیا ما هم برویم و تست بدهیم.

*تا آن موقع در زمین خاکی بازی می‌کردید؟

بله، در زمین خاکی بازی می‌کردیم. خلاصه آنکه رفتیم دیدیم نزدیک به صد و پنجاه نفر آمدند که تست بدهند به دادشم گفتم بیا برویم، ما چه جوری می‌خواهیم انتخاب شویم. این‌ها صد و پنجاه نفرند. گفت حالا که آمده‌ایم بگذار تست بدهیم. ایستادیم و نوبت ما شد و ده دقیقه، یک ربع ما را بازی دادند. کارمان که تمام شد گفتم برویم. داداشم گفت نه، گفتند نروید تا به شما بگویم فردا بیایید یا نه. توقف کردیم و به ما گفتند شما فردا بیایید. فردا رفتیم و همین‌طور رفتیم و رفتیم تا آخر سر جزو بیست نفر شدیم. من و داداشم که دو سال از من بزرگتر است، انتخاب شدیم و رفتیم در همان لیگ تبریز در رده جوانان بازی کردیم و تیم ما هم چیزی نشد.

*اسم این برادرتان چه بود؟

رضا. سال بعدش دوباره یک تست دیگر دادم. داداش بزرگ من در ایدم تبریز بازی می‌کرد. او گفت که تیم ما در رده جوانان دارد تست می‌گیرد، رفتیم آنجا. مربی بزرگسالان آنجا آقای احد شیخ لاری بود. دو نفر از بازیکنان تیم بزرگسالان را هم گذاشته بودند مربی جوانان. یکی‌شان آقای ناصر باقری بود و یکی دیگر سلیمان قربانی ‌که بنده خدا فوت کرد. این‌ها از ما تست گرفتند و باز ما را انتخاب کردند و ما رفتیم  در جوانان بازی کردیم. آقای شیخ لاری می‌آمد بعضی بازی‌های جوانان را می‌دید. آمد دید و به من گفت که شما بیا با تیم بزرگسالان هم تمرین کن. ما هم خوشحال شدیم و بال درآوردیم. یادم هست که با یوسف بخشی‌زاده رفتیم و آنجا اولین تمرین به ما گفتند که شما فقط روپایی بزنید. کار خاصی ندارید، بروید آن گوشه و روپایی بزنید. ما روپایی می‌زدیم، 5 تا، 10تا می‌زدیم و توپ می‌افتاد. یادم هست که دو نفر از بازیکنان بزرگسال آمدند و می‌گفتند که بابا، اینطوری بزنید. به ما یاد دادند که چطور بزنیم.  خودشان صد تا، صد و پنجاه تا می‌زدند که حرص ما را در بیاورند. خلاصه آنکه ما یواش‌یواش رفتیم، هم در جوانان بازی کردیم و هم در بزرگسالان و قسمت شد که من در آنجا بازی کردم و جزو کارکنان شرکت ایدم هم شدم. یعنی کارخانه ایدم ما را استخدام کرد.

 *فوتبالیست‌ها که نبوغ خاصی دارند، معمولاً در همان نوجوانی و جوانی خیلی گل می‌کنند. آیا شما آن  موقع در تبریز چنین جایگاهی پیدا نکرده بودید؟

من قبل از آن بیشتر در زمین خاکی بازی می‌کردم و تازه آنجا هم برادرانم می‌گذاشتند که بیایم فوتبال. من بچه کوچک بودم و برادرهایم مرتب به من زور می‌گفتند و می‌فرستادند دنبال کارهای دیگر، نمی‌گذاشتند بیایم فوتبال. خودم دزدکی می‌رفتم بازی‌های بچه محل‌هایم را می‌دیدم و اگر می‌دیدند نمی‌گذاشتند بازی کنم، اما یواش‌یواش خودم می‌رفتم. رویم زیاد بود و ادامه می‌دادم و آخر سر هم رفتم بازی کردم. البته بعضی وقت‌ها از آنها کتک می‌خوردم.

*همینطوری الکی؟

بله، دوست نداشتند. ما در مدرسه تیم خوبی داشتیم. علی اکبرپور، ستار همدانی و چند تا بازیکن خوب داشتیم. دایی علیرضا آمد و گفت من می‌خواهم یک تیم درست کنم و ما همه رفتیم در تیم ایشان. آن موقع ما کل تیم‌های تبریز را بردیم و اول شدیم. داداش بزرگم دوست داشت که من بروم در تیم آنها نمی‌گذاشت آنجا در آن تیم بازی کنم و سر این مسأله ما با هم خیلی دعوا داشتیم. کتکم می‌زد و نمی‌گذاشت که سر تمرین بروم.

 

جای ماشین خانه خریدم 

 *آقا کریم. از همان بچگی طرفدار پرسپولیس بودید؟

آن موقع زیاد این تیم‌ها را نمی‌شناختم. وقتی اهل مجله خواندن شدم و بازی‌ها را می‌دیدم در استقلال 2ـ3 بازیکن بودند که خیلی آنها را دوست داشتم: یکی شاهین بیانی بود، یادم هست که همه‌اش دنبال عکس‌های شاهین بیانی بودم. عکس‌هایش را جمع می‌کردم و نگه می‌داشتم. بعد که یواش‌یواش فوتبالم راه افتاد، قرمز را دوست داشتم و پرسپولیسی شدم.

*پس در ایدم بازی کردید، رفتید تراکتورسازی، بعد آمدید کشاورز و بعد پرسپولیس. با چه مبلغی آمده بودید؟

از کشاورز که آمدم پرسپولیس 22 میلیون گرفتم. وقتی آمدم کشاورز 6 میلیون تومان گرفتم.

*آن موقع 6 میلیون تومان خیلی پول بود.

بله. خیلی پول بود. آن موقع این ماشین‌های دوو جی‌تی آر و 2000 تازه آمده بود و قیمتش یک میلیون و دویست ـ سیصد هزار تومان بود.

*پس شما یک دفعه پول خوبی آمد دستتان می‌آید تهران. اینکه یکدفعه بیایید تهران و شرایط اینقدر تغییر کند و باز در روحیه‌تان اتفاق خاصی و ویژه‌ای نیفتاد جالب است.

بله، یادم هست وقتی در تیم ملی جوانان بودیم، دو نفر از بچه‌ها ماشین داشتند، یکی سهند رازیان بود و یکی دیگر مهدی پاشا. یکی‌شان  از این بی‌ام‌و دو درها داشت و یکی دیگر پیکان.

*وقتی پول آمد دستتان ماشین خریدید؟

نه. من خانه خریدم. اولین پولی که آمد دستم در شهر آرا، خیابان بوستان خانه خریدم. هفت میلیون دادم و آنجا یک خانه خریدم.

*خودتان این شّم اقتصادی را داشتید، یا پدرتان توصیه کرده بود؟

ما وقتی آمدیم تهران در جای جالبی نبودیم. یک جایی به ما داده بودند که هفت، هشت نفری آنجا زندگی می‌کردیم. من دوست داشتم خودم خانه داشته باشم و پدر و مادرم را بیاورم. 

 

اولین ماشین را در آلمان خریدم 

 *آقای باقری. اولین ماشین را کی خریدید؟

 اولین ماشین را نخریدم، یادم هست اولین ماشینی که گرفتم را تیم ملی به ما پاداش داده بود. یک پیکان بود که آوردیم و دیدیم رادیاتورش ایراد دارد و سوراخ است. بردیم نمایشگاه، نمایشگاهی گفت بابا اینکه سوراخ است. گفتم چه می‌دانم به ما داده‌اند(خنده)

*چه دوره‌ای بود؟ تیم علی پروین بود درست است؟

بله، در تیم ملی جوانان بودیم که علی آقا ما را دعوت کرد به تیم اصلی. البته واسیلی گوجا نمی‌گذاشت بیاییم. ما وقتی در تراکتور بودیم، دو دفاع وسط خیلی خوب داشتیم؛ غلام امینی و صابر تبریزی. من نفر سوم بودم و اصلا هیچ اعتقادی هم به من نداشت. یعنی وقتی من از ایدم رفته بودم تراکتور، دکتر نیک‌مهر خدا بیامرز به من گفت: برو پشت گل شوت کن. یک روز این دو نفر مصدوم شدند و مجبور شد مرا بگذارد داخل زمین. این موقع اواخر لیگ بود. خلاصه اینکه من بازی کردم. در بازی قبلی سه بر یک باخته بودیم و اینجا باید سه بر صفر می‌بردیم تا بالا می‌رفتیم. خلاصه اینکه مجبور شد مرا بگذارد داخل زمین و بعد از آن فیکس شدم.

*همان موقع هم به شما آن ماشین را دادند و شما اصلا از آن استفاده نکردید؟

بله، آن ماشین رادیاتورش سوراخ بود. ضمن آنکه من آن موقع رانندگی هم بلد نبودم. مجبور شدم بفروشش.

*با تاکسی می‌رفتید سر تمرین؟

بله، آن موقع که در کشاورز بودیم اتوبوس داشتند و من آنجا دم خانه‌مان در شهرآرا سوار می‌شدم و می‌رفتم سر تمرین. یک مسیر را پیاده می‌رفتم و بعد در یک ایستگاه سوار اتوبوس می‌شدم و می‌رفتم سر تمرین. وقتی که آمدم پرسپولیس با مهدوی‌کیا می‌آمدم. آن موقع او یک اوپل کورسا داشت، از آن ته ادموند بزیک را سوار می‌کرد و می‌آمد شهرآرا، مرا سوار می‌کرد و می‌رفتیم ورزشگاه کارگران سرتمرین. تا آن موقع باز ماشین نداشتم. بعدش با فرشاد پیوس می‌آمدم. او توی پاتریس ساکن بود و با او می‌رفتم سر تمرین. این مال بعضی موقع‌ها بود که مهدی نمی‌آمد.

*اولین ماشین را کی خریدید؟

اولین ماشین را وقتی که در آلمان بودم خریدم. سال 96 یا 97.

*جالب است که پدرتان راننده بود، اما شما آن موقع رانندگی نمی‌دانستید و ماشین نخریده بودید.

من دنبال این چیزها نبودم. همه‌اش دوست داشتم فوتبال بازی کنم. اصلا به فکر گواهی‌نامه هم نبودم.

*آنجا در آلمان چه ماشینی داشتید؟

اولین ماشینی که باشگاه به ما داد فورد بود.

*عشق ماشین خاصی را نداشتید؟

نه، من دنبال ماشین نبودم. یک سال بعد که من در بیله فیلد بودم و علی رفت، تازه یک ماشین خوب خریدم.

*چه ماشینی گرفتید؟

بنز. 

 ازدواج 

*خیلی هم زود ازدواج کردید؟

بله. وقتی که از کشاورز می‌خواستم بروم پرسپولیس ازدواج کردم، سال 74.بیست و دو سالم بود.

*فکر می‌کنم ازدواج به تو خیلی کمک کرد. شما جزو معدود بازیکنان فوتبال هستید که اینقدر زود ازدواج کردید. می‌خواهم اگر اشکالی ندارد در این مورد کمی صحبت کنیم. اینکه ازدواج کردن و زندگی خانوادگی داشتن چقدر به یک ورزشکار کمک می‌کند.

فکر می‌‌کنم بستگی به خود نفر دارد. بازیکنانی را می‌شناسم که ازدواج هم کرده‌اند، اما باز همان کارهای قبلی‌شان را انجام می‌دهند(خنده). منظورم این است که همه‌اش با دوستان خودشان هستند و باز همان کارهای قبلی‌شان را انجام می‌دهند(خنده). منظورم این است که همه‌اش با دوستان خودشان هستند و باز همان کارهای قبلی و میهمانی‌ها را دارند. برای آنها فرق نمی‌کند. بنابراین این مسأله خیلی ربطی به ازدواج کردن یا نکردن ندارد. بستگی به خود شخص دارد که چطور از مجردی یا متأهلی خودش استفاده کند. من آن موقع که مجرد بودم،‌ یادم هست وقتی از تمرین می‌آمدم به خانه همه‌اش خواب بودم. مادرم صدایم می‌کرد که بلند شو، غذا بخور. همه‌اش در خانه در حال استراحت بودم.

*داشتید از روند فوتبالی‌تان صحبت می‌کردید که رسیدیم به پرسپولیس. انتقال شما به پرسپولیس یکی از پرسروصداترین انتقال‌های آن موقع بود. این تغییر وضعیت از تراکتور به پرسپولیس چگونه تأثیری در روحیات شما نگذاشت؟

ببینید موقعی که من در کشاورز بودم،‌ بازیکنان تیم ملی همه‌شان در آنجا بودند و من بین آنها تمرین و بازی می‌کردم. خدا رحمت کند، سیروس قایقران هم با ما بود. من یک عکس از آن موقع کشاورز دارم که هر یازده نفر در تیم ملی بودند. آقای انصاری‌فر بود که الان مدیرعامل است، صمدمرفاوی است که مربی است، مجید نامجومطلق، سیروس قایقران خدا بیامرز، فریبرز مرادی خدابیامرز، محسن داودی، نادرمحمدخانی و مسعود استیلی. کوچکترین‌شان من و مسعود بودیم که در تیم ملی بودیم. یعنی مرا از تیم ملی دعوت کردند به تیم ملی و من همان سال آمدم به کشاورز.

*شما در تمام این سال‌ها همیشه مطرح بودید و هیچ وقت نبود که از پنجاه درصد پایین‌تر باشید. بعدتر در تیم ملی و تیم پرسپولیس هم این حالت را داشتید و همیشه جزو تأثیرگذارترین‌ها بودید، اما هیچ وقت نشد که آدم احساس کند شما حس بزرگی دارید و می‌خواهید جایگاه خاص و ویژه در تیم داشته باشید. هیچ وقت انگار دنبال برتری نبودید.

من همیشه سعی کردم نتایج تلاش‌هایم در بیرون از زمین را داخل زمین نشان بدهم، یعنی بیشتر دنبال این بودم که بازی خودم را نشان بدهم، نه اینکه دنبال مقام و جایگاه خاص باشم.

*می‌خواستم بگویم، حتی وقتی که کاپیتان نبودید، در داخل زمین طوری بازی می‌کردید که انگار کاپیتان تیم شما هستید، اما باز دنبال این جریان نبودید؛ هم در تیم ملی و هم در تیم پرسپولیس. به خاطر همین هم بود که همیشه،‌ همه هم پرسپولیس‌ها و هم استقلالی‌ها دوستش داشتند ...

... (خنده) آن موقع آن مدل‌ها مد بود و الان مدل‌های دیگر. من دنبال این چیزها نبودم. من به آن چیزی که داشتم راضی بودم و به غیر از آن دنبال چیز خاصی نبودم.

*سبیل شما هم که مدت‌ها روی صورت‌تان باقی مانده بود.

آن موقع سبیل مد بود. شما به تیم ملی آن موقع نگاه کنید، همه سبیل داشتند(خنده).

*اما بعدش که سبیل از مد افتاد شما باز ادامه دادید.

ببینید. بعضی‌ها دنبال چیزهای دیگرند، اما من بیشتر دوست داشتم فوتبال بازی کنم و از آن لذت ببرم.

*دوستان زیادی داشتید که از دوستان نزدیک شما بودند و با هم هنوز هم رفت‌وآمد دارید. هیچ وقت نخواستند در عالم دوستی و شوخی سبیل شما را بزنند.

نه، در اردوی تیم ملی جوانان که بودیم، دست و پای بچه‌ها را می‌گرفتیم و سبیل‌شان را می‌زدیم اما آنها هیچ وقت جرأت نکردند با من این کار را بکنند. البته آن موقع تازه سبیل‌هایمان در آمده بود و سبیل آنچنانی هم نداشتیم. یادم هست که سبیل مهدی حسین‌زاده که بچه لاهیجان است را زدیم. نصفش را زدیم و بقیه را مجبور شد خودش بزند.  

در دوستی متعادلم 

 *این اخلاقتان که زیاد با هم تیمی‌ها نمی‌جوشید...

... از دوستان قدیم ما که الان در تیم‌ها نیستند. از قدیمی‌ها و هم دوره‌ای‌ها با احمدرضا عابدزاده و افشین پیروانی هنوز رفت‌و‌آمد خانوادگی داریم. من همیشه در دوستی خیلی چیزها را رعایت می‌کنم. بودند کسانی که با بعضی دوستانم خیلی دوست بودند اما یکدفعه دعوا کردند و همه چیز تمام شد، ولی من هیچ موقع نه با کسی دعوا کردم و نه او با من دعوا کرد. هیچ موقع مسائل اینگونه نداشتم. من در دوستی، نه زیاد می‌گذارم و نه کم. همیشه سعی کردم متعادل باشم.

*گفتید که با افشین پیروانی و احمدرضا عابدزاده صمیمی هستید. عابدزاده از همان قدیم خیلی اهل مد و لباس و خوش‌تیپ بودند.

بازیگران دهه 70 چندان دنبال این جریانات و مد نبودند. البته این مقدار طبیعی است. من خودم سعی می‌کنم پیراهن خوب، شلوار خوب و کفش خوب بپوشیم و این‌ها همه طبیعی است، اما بعضی‌ها می‌خواهند خودشان را غیرعادی نشان بدهند.

*در این سال‌ها اتفاق افتاده که از کسی دلخوری شدید داشته باشید؟

نه زیاد. شاید بوده اما قابل گفتن نیست. طبیعی است که دلخوری‌هایی به وجود بیاید. شاید کسانی هم باشند که از دست من دلخور باشند.

*این خصلت را دارید که اگر جایی کسی از شما دلخور شده باشد و خودتان مقصر باشید بروید و عذرخواهی کنید؟ از این عادت‌ها دارید؟

بله. حتماً‌ می‌توانید از کسانی که در ارتباط بامن هستند بپرسید. من اگر کاری بکنم که مقصر باشم طرف مقابلم چه بزرگتراز من باشد و چه کوچکتر از او عذرخواهی می‌کنم.

*می‌توانید مثال بزنید؟

درگیری‌هایی که در فوتبال به وجود می‌آید. مثلا در تمرین بد رفتم روی پای کسی. حتماً‌ می‌روم از او عذرخواهی می‌کنم.

*این‌ها اتفاقات عادی فوتبال است. منظورم اتفاقاتی عمیق‌تر و خارج از زمین است.

خوشبختانه برخورد من طورری است که از این اتفاقات برایم پیش نمی‌آید، نه پشت سر کسی حرف می‌زنم نه دنبال حرف‌ها و کارهای اینگونه هستم.

اتفاقاتی که بعد از بازی با شاهین بوشهر اتفاق افتاد و شما در رختکن گوش میثاق را پیچانید.

من گوش کسی را نپیچاندم(خنده). توی بازی اتفاقاتی افتاد که دیدید اما در رختکن همدیگر را بوسیدیم و رفتم از او دلجویی هم کردم. می‌توانید از خودش هم بپرسید.

*در این سال‌ها شایعه شده بود که شما از علی دایی دلخورید؟

اینطور نیست. شما اگر بروید از علی هم بپرسید حتماً‌ می‌گوید که تنها آدمی که در این چند ساله اصلا هیچ مشکلی با من نداشته. شاید کسانی بودند که همدیگر را خیلی قبول داشتند اما بعداً‌ مشکل پیدا کردند اما من و علی همیشه نسبت به هم محترمانه برخورد کردیم.

*از بین کسانی با آنها در جاهای مختلف بوده چه کسی بود،‌که خیلی دوستش داشتید.

در اردوهایی که چه در باشگاهی و چه در تیم ملی بودیم، با سه نفر از بازیکنان خیلی جور بودیم چون اخلاق‌هایمان خیلی به هم می‌خورد و با هم شوخی می‌کردیم: خداداد بود، من بودم، افشین بود و یحیی گل محمدی. ما چند نفر بیشتر با هم بودیم. 

 پرسپولیس 

*در پرسپولیس یک عده هستند که ماندگار و به نوعی اسطوره‌اند. شما یکی از آنها هستید اما مدل رفتاری شما متفاوت است با آنها. آنها کسانی مثل علی پروین، علی دایی، احمدرضا عابدزاده و دیگران هستند که همیشه در جریان ماجراها و درگیری‌های دیگری هستند اما شما ...

... آنها را توانسته‌اند بیاندازند اما خوشبختانه من طرف دعوا نرفتم(خنده).

*آنها ممکن است ـ کم یا زیاد‌ ـ با همدیگر مشکل دارند اما با شما مشکلی ندارند.

من اعتقادم این است که اگر با کسی می‌نشینم یک چای با او می‌خورم احترام همدیگر را نگه داریم. اگر دعوا هم شده باشد به خاطر نان و نمکی که خورده‌ام از بعضی چیزها می‌گذرم و می‌گویم اولاً که طرف مقابلم بزرگتر است و احترام او برخی واجب است. هر چیزی را نمی‌گویم و هر کاری نمی‌کنم. اخلاقم اینجوری است. بد یا خوب را نمی‌دانم.

*اما اگر به ضررتان باشد چطور؟ مثلا الان به هر دلیل افشین قطبی و علی دایی با هم خوب نیستند و این چیزی است که آشکار شده است اما شما احتمالاً‌ هم با علی دایی رابطه خوبی داری و هم با افشین قطبی. چطوری می‌توانید اینطور وسط را نگه دارید که هیچکدام از شما ناراحت نباشند؟

من کاری نمی‌کنم که هیچکدام ناراحت شوند. همیشه حد وسط را نگه داشته‌ام.

*و نکته مهم هم این است که هر دو طرف شما را دوست دارند. یک نکته که وجود دارد این است که شما در دوره‌ای که افشین قطبی سرمربی تیم ملی بود خیلی بیشتر از همیشه گل کردید و این اسطوره شدن کریم باقری در آن زمان بیشتر شدت گرفت. افشین قطبی خیلی راجع به شما عاشقانه صحبت می‌کند.

شاید به این خاطر که من در آن سال قهرمان هم شدیم. وقتی آقای قطبی مربی تیم شد طرف من آمد و من هم گفتم هر کمکی از دستم بربیاید برایش انجام می‌دهم. من با دنیزلی هم خیلی راحت بودم. اینجا نزدیک هم ساکن بودیم با هم ترکی هم حرف می‌زدیم بنابراین خیلی با هم راحت بودیم. وقتی که افشین قطبی آمد به نسبت بقیه بازیکنان خیلی به سمت من آمد و من هر کاری که لازم بوده برایش انجام دادم.

 

*فکر اینکه یک آدم که از یک فرهنگ دیگر می‌آید به سمت شما می‌آید به چه خاطر است؟

نمی‌دانم. شاید ؟؟ دارم که همه را جذب می‌کنم(می‌خندد)(خنده). 

 

اعتراض به پروین 

 *آن موقع که از آلمان و انگلیس به پرسپولیس برگشتید یادم هست جمله‌ای از شما نقل شد که گویا به نحوه تمرین پرسپولیس اعتراض کرده بودید.

نه نه. علی آقا اعتقاد داشت که پنجشنبه‌ها تمرین نکنیم. می‌رفتیم هتل و ما را در راهرو هتل تمرین می‌داد. من به آن نحوه تمرین اعتراض داشتم.

*فکر می‌کنم این تنها باری هم بود که به یک چیزی اعتراض کردید.

نه. من خیلی جاها اعتراض کردم و آنجا هم به آن نحوه تمرین اعتراض کردم چون فکر می‌کردم درست نیست.

*در این دوره جدید که در پرسپولیس بودید فراز و فرود زیادی داشتید. آیا بهترین سالتان زمانی است که قهرمان شدید؟

والله. از موقعی که آری هان به تیم اضافه شد و بعد دنیزلی و بعد افشین قطبی بهترین سال‌های بازی من بود چون یواش‌یواش بهتر شدم.

*آیا این بهترین دوره فوتبالتان است یا همان ده سال قبل؟

نه. من فکر می‌کنم دوره قبلی بهتر بود چون آن موقع جوان‌تر بود و پرانرژی‌تر. مخصوصاً سال‌های بین 94 تا 97 که بهترین سال‌های حضورم بود. آن موقع‌ها بعضی وقت‌ها در دفاع هم بازی می‌کردم.

*آن موقع‌ها بیشتر دفاع بازی می‌کردید و حتی در بازی‌های مقدماتی،‌ وقتی آقای پروین مربی تیم ملی بود شما در دفاع بودید و خیلی هم با این پست مأنوس نبودید. چه کسی شما را جلو برد؟ آقای مایلی‌کهن؟

نه. خدا رحمت کند، سیروس قایقران را. داشت خداحافظی می‌کرد و من آن موقع دفاع بودم و ایشان در جلوی ما بازی می‌کرد. ایشان خداحافظی کرد و همان سال مربی کشاورز شد و مرا آورد جای خودش. من از آن موقع در کشاورز در هافبک بازی کردم. سال بعدش پرسپولیس وقتی استانکو مربی‌اش بود مرا گرفت و آنجا هم در هافبک بازی کردم. در سال 96 در تیم ملی هم درد بازی عراق و کره‌شمالی در دفاع بازی می‌کردم از بازی سوم که بازی با عربستان بود و سه گل زدیم من آمدم در هافبک.

*از بازیکنان خارجی، در سال‌های مختلف، الگویتان چه کسی بود؟

من ماتیوس را خیلی دوست داشتم یک وقت‌هایی شرایط طوری پیش می‌آید که می‌بیند با آکه دوستش دارد دارد بازی هم می‌کند. یک بار در جام جهانی با آلمان بازی کردیم و ماتیوس روبرویم بود و در آلمان هم نزدیک به چهار بار رودرروی هم بازی کردیم. یک بار هم در مسابقه منتخب جهان و آسیا با هم بازی کردیم.

*به او گفتید که دوستش دارید؟

بله. گفتم.

از بازیکنان ایرانی چه کسانی را دوست داشتید؟

وقتی کوچک بودم احد شیخ لاری و بعد سیروس قایقران. جالب است که بعداً‌ با هر دوشان بازی کردم. با سیروس قایقران هم، هم در تیم کشاورز بازی کردم و هم یک مقطع کوچکی در تیم ملی.

*می‌دانید همانطوری که شما دوست داشتید با قایقران بازی کنید، الان بازیکنان جوان در مورد شما این علاقه را دارند؟

بله. خود بازیکنان به من می‌گویند. مثلا این حمید علی‌عسگر به من گفت که بچه بود و آمده بود در هواپیما از من امضا گرفته بود و الان با من هم بازی است. بعضی وقت‌ها بچه‌ها با من شوخی می‌کنند و می‌گویند شاید پسر من بیاید با من هم بازی شود(خنده).


تیم ملی 

*چه چیزی زیاد شما را منقلب کرد؟

بیشتر از همه صعود ما به جام جهانی بود.

*این قهرمانی پرسپولیس چطور؟

این هم خوب بود اما نه آنقدر.

*وقتی این اندازه نسبت به تیم ملی و صعود آن حساسیت دارید چرا اینقدر زود تیم ملی را ترک کردید؟

من از تیم ملی خداحافظی کردم چون دیگر انگیزه نداشتم. علتش فقط همین بود.

*تا حالا در مسابقات فوتبال گریه هم کردید؟

یک بار آن هم در مسابقات هیروشیما که اگر اشتباه نکنم به چین باختیم.

*در بازی با استرالیا که با گریه توام نبود؟

نه. من فقط همان یکبار دیگر کردم. اینجا فقط خوشحال شدم اما گریه نکنم. من زیاد احساس ندارم(خنده). 

 

حسرت 

*حالا بعد از این همه سال بازی و در سن 37سالگی از آن چه پشت سر گذاشتید راضی هستید و آیا حسرتی ندارید؟

می‌توانستم بهتر از این باشم اما شاید به خاطر آنکه زیاده‌خواه نبودم نتوانستم به همه آنچه می‌توانستم برسم.

*می‌گویند اگر به جاهای بالاتری نرسیدید شاید به این خاطر بود که خودتان نخواستید.

گفتم که موقعی که من از قطر آمدم پرسپولیس، استوک‌سیتی مرا خواست چون بازی‌هایم را دیده بود. ما رفتیم آنجا قرارداد امضاء کنیم. آنها اجازه کار می‌خواستند. قرار بود یک بازی دوستانه برگزار کنند با منچستریونایتد. گفتند در این بازی بازی بکن که ما بردیم قرارداد امضا کنیم من نمی‌دانم آن موقع چه شرایطی داشتم اما بدون هیچ دلیلی بلند شدم آمدم. یعنی هم بازی منچستریونایتد را بازی نکردم و هم قرارداد خوبی که می‌توانستم امضا کنم را از دست دادم. نمی‌دانم چرا این کار را کردم. الان هم بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنم می‌بینم دیوانگی کردم. یک قرارداد خوب و یک بازی خوب با منچستر را از دست دادم و آمدم.

*بعد به شما زنگ نزدند و اعلام تعجب نکردند؟

چرا اتفاقاً‌. ما پای قرارداد بودیم و همه چیز تمام شده بود منتها من ترک بازی کردم و آمدم(خنده)

*اشتباهی بود که انجام داده باشید، به خاطرش ناراحت باشید.

بیشتر اشتباهاتم در فوتبال بود. اینکه آن موقعیت را در انگلیس از دست دادم یا اینکه نتوانستم آلمان را تحمل کنم و آمدم. می‌توانستم تحمل کنم و موفق‌تر باشم. امسال بازی‌های بایرن مونیخ را اگر دیده باشید، کنار لوئیس ونگال یک مربی نشسته بود. آن مربی، مربی ما بود.

*اسمش چیست؟

گرلاند. هرمان گرلاند. او اصلا بازیکنان خارجی را دوست نداشت اما مرا نیم ساعت، 20 دقیقه بازی می‌داد. یک روز تیم ما فوروارد نداشت و مجبور شد مرا در فوروارد بگذارد آن بازی یک بر یک تمام شد و گلش را هم من زدم اما باز در بازی بعدی مرا ذخیره گذاشت. ما دو، سه نفر بودیم که به او خیلی اعتراض داشتیم و با او درگیر بودیم به خاطر همین در نیم فصل جدا شدم اما اگر تحمل می‌کردم فکر می‌کنم بهتر بود. 

درخانه 

*آیا در خانه به مسائل خانه توجه دارید؟

نه، مسائل خانه مربوط به خانم من است. من وقتی می‌روم خانه می‌نشینم چایی و ناهار و فیلم و خواب.

*اصلا اهل کارهای خانه هستید؟

نه، ببخشید الان کارهای خانه را که همه‌اش ماشین انجام می‌دهد(خنده). من یادم هست مادرم ظرف‌ها را می‌شست الان جایش ظرفشویی هست و می‌شوید. آن موقع جارو می‌کشیدند که الان جارو برقی هست.

*صف هم که لازم نیست بروید؟

بله، صف هم که نمی‌روند. نان‌ها را قشنگ می‌آورند آنجا می‌چیند و شما می‌خرید. الان فقط تنها کاری که هنوز می‌کنم این است که به صف نان سنگک نان بربری می‌روم. به من می‌گویند چرا می‌روی در صف نان سنگک و نان بربری و من می‌گویم با یک صف بایستم. فرق نمی‌کند.

*شاطر نمی‌آید خارج از نوبت به شما نان بدهد.

می‌آیند خارج از نوبت بدهند اما من خودم نمی‌گیرم. درست دارم بایستم در صف.

 

*جدای از کار خانه، در مسائل مربوط به تربیت فرزندان چطور؟ آیا در این مسائل هم دخالتی نمی‌کنید؟

بچه‌ها وقتی کوچکتر بیشتر طرف مادرشان هستند. من هم که بیشتر درگیر مسابقات و تمرین هستم و آنها خیلی بیشتر طرف مادرشان می‌روند. البته من هم تا آنجایی که بتوانم کمک می‌کنم.

*شما اخلاق بد هم دارید؟

بله. چرا ندارم(خنده)

*آنکه زیاد می‌خوابید؟

نه آن. اینکه بعضی وقت‌ها خیلی عصبانی می‌شوم. مثلا بازی با قطر خیلی عصبانی شدم. که آن ضربه را زدم. معمولاً چنین کاری نمی‌کنم ولی آنجا خیلی عصبانی شدم و از کوره در رفتم.

*بیرون از زمین بازی و در خانه هم عصبانی می‌شوید؟

بعضی وقت‌ها بله. در خیابان هم بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شوم.

*الان چند تا ماشین دارید؟

دوتا. یکی بی‌ام و و یکی دیگر هم لندکروز. یکی دیگر هم همان پژوی 504 قرمز رنگ.

*معمولاً‌ ماشین بازها از این کارها می‌کنند که سوار چنین ماشین‌هایی شوند.

آن ماشین مال کامبیز است(منظور دوست صمیمی‌اش آقای کامبیز باقری است که نمایندگی ایران خودرو و نمایشگاه ماشین دارد) اینجا داشت خاک می‌خورد آوردیمش بیرون که خاک نخورد. آن هم موقع آخرین بازیمان در جام حذفی، وقتی رفتم هتل دو نفر آنجا بیرون را دیدند که از آن ماشین پیاده شدم. پرسیدند آقا چیه ورشکست شدی؟(خندید)

 

موسیقی و سینما 

*پارسال که قهرمان شدید «پرسپولیس قهرمان می‌شه» را خواندید؟

من که خواننده نیستم آن را هم به اتفاق بچه‌ها خواندم. من تنها نبودم. البته چون میکروفون دست من بود اینطوری فکر کردند.

*خودتان اهل موسیقی هستید؟

بله.

*چه آهنگ‌هایی را دوست دارید؟

هر چه خوب باشد را دوست دارم. رضا صادقی را از فارسی‌خوان‌ها دوست دارم و خوانندگان آذری هم که همه خوب هستند به ویژه رحیم شهریاری که به کنسرت‌هایش هم دعوتم می‌کند و می‌روم.

*سینما چطور؟ اهل سینما هستید؟

بله. بعضی وقت‌ها با بچه‌ها می‌رویم به سینما و بیشتر فیلم‌های خنده‌دار. این روزها هم رفتم شیر و عسل را دیدم.

*بازیگر مورد علاقه‌تان کیست؟

من از بازیگران بازیگران قدیمی را بیشتر دوست دارم مخصوصاً ایرج قادری. امشب هم قرار است همدیگر را ببینم. 

 

 

 منبع:سایت گل

 

                          شما  میتوانید از  آدرس  زیر  وارد صفحه اصلی 

                          سایت  شوید:  www.footballrooz.com       

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد